جدول جو
جدول جو

معنی دوا دادن - جستجوی لغت در جدول جو

دوا دادن
(وَ / وِ زَ دَ)
دوا خوراندن. دارو خورانیدن، نوشابه دادن. مسکر خوراندن، مسموم کردن. سم خورانیدن. سم دادن. (یادداشت مؤلف). چیزخور کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ کَ دَ)
نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج، مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن:
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ رُ تَ)
بر دود نگاه داشتن. روی دود گرفتن تا از رنگ و بوی آن بگیرد. ادخان. تدخین. (یادداشت مؤلف). در معرض دود گذاشتن چیزی را چنانکه ماهی و جز آن برای خشکانیدن و غیره. (از فرهنگ لغات عامیانه) ، ریختن دارویی بر آتش و عضوی از بدن چون چشم و بینی و چهره را بر آن داشتن. ریش و جراحت اندامی را به دود دارویی داشتن. نزدیک کردن دود دارویی به عضوی از بدن و آن بخور خشک باشد چنانکه گوش بچه را دود دادن با پشک ماچه الاغ. (یادداشت مؤلف). گرفتن زخم بر روی دود بعضی مواد به منظور ضد عفونی کردن آن. (فرهنگ لغات عامیانه).
- سبیل کسی را دود دادن، او را کیفر دادن و تنبیه و سیاست کردن. (یادداشت مؤلف).
، در جالیز و خیارزار غذا یا چیز بودار مثل ماهی و کباب درآتش نهادن و دود آن را پراکندن که سبب رشد و بزرگ شدن خیار گردد
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ دَ)
در تداول عوام دفعالوقت کردن. مماطله. امروز و فردا کردن. سرگرداندن. سردواندن. سرپیچاندن. دفع دادن. به دفع دادن. به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دول شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ تَ)
فریب دادن:
چه دغاام دهی ای جان تو مرا
جان عزیز است دغا نپذیرد.
عطار
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ کَ / کِ دَ)
یاری کردن. مدد کردن. (ناظم الاطباء). کنایه است از امداد و معونت کردن و این ترجمه هندی است چه در هندوستان رسم است که مردم جنازه میت را بر دوش خود بگیرند و این را درعرف ایشان دوش دادن گویند و ظاهراً به همین منظور دو بیت زیر آمده. (آنندراج) :
وضع تمکین خرد محرم این راز نبود
لغزش پا مددی کرد که دوشم دادند.
ناصرعلی (از آنندراج).
غافل مشو ز لغزش پااوفتادگان
در زیر بار هر دوجهان دوش داده اند.
عبدالرزاق فیاض (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغا دادن
تصویر دغا دادن
فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوش دادن
تصویر دوش دادن
مدد کردن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
نوبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
((دَ))
حق تقدم برای حریف قایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
تدخينٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
Fumigation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
fumigation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
fumigación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
การรมควัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
Begasung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
фумігація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
fumigacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
熏蒸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
fumigação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
دھونی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
ধোঁয়া প্রদান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
kufukiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
fumigazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
dumanlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
훈증
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
燻蒸
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
дезинфекция дымом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
धूनी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
pengasapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
rookbehandeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دود دادن
تصویر دود دادن
הַדָּפָה
دیکشنری فارسی به عبری